زمین جای ماندن نیست
 
آخرين مطالب
بدون شرح ... نوجوانان قديم !
شهید علیرضا ریگی
سوگنامه
یادگاری های بجا مانده از سردار شهید حسینعلی عالی
سفرنامه ابن السبیل
توسل به حضرت زهرا (س)
قطعه برگزيده نخستين جشنواره شعر دفاع مقدس
زندگی نامه سردار شهید حاج مهدی زین الدین
زندگی نامه سید اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی
وصیت نامه سردارشهید سید کمال فاضل
زندگینامه شهید احمد کاظمی به روایت تصویر
شهید مرحمت بالازاده
کَلَمح ِ البصر اَو هوَ اَقرَب
آخرین دست نوشته های شهید محرابی پناه
آنان که داشتند هوس کرببلا...
گمنامی من...
سلام ای سرزمین شلمچه
کربلایی دیگر
جز لبخند چیزی نگفت
سردار عاشورایی
هم نفس با لاله
آخرین نوشته دکتر چمران
حجاب...
آی خاکی ها...
پیکر سالم
یاد شهیدان
آرشيو مطالب
ارديبهشت 1391
پيوندهاي روزانه
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
آرشيو پيوندهاي روزانه
پيوندها
۞مـداحــــــی نیــــوز۞
هیئت مکتب العباس(ع)جنوب تهران
شهدای دارالولایه سیستان
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زمین جای ما نیست . . . و آدرس shahdeisar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





1

2

 

 

5

فاطمه مرادیان | 19:15 - شنبه 16 ارديبهشت 1398برچسب:,
+ |

بسم رب الشهداء و الصدیقین


...






 

فاطمه مرادیان | 18:16 - سه شنبه 12 ارديبهشت 1398برچسب:,
+ |

شهيد اسماعيل ساراني
 

[تصویر: 1336051665_4_18c689615e.jpg]

اسماعيل ساراني در سال 1335 در يکي از روستاهاي شهر زابل متولد شد.
تحصيلات خود را تا اخذ مدرک ديپلم ادامه داد. در سال 1352 به استخدام ژاندارمري درآمد. پس از پيروزي انقلاب هم تا سال 1375 در نيروي انتظامي خدمت کرد. ساراني همه وقت خود را در خدمت به مردم محروم منطقه صرف مي‌نمود.
هرگز از تلاش و کوشش در راه تأمين امنيت ميهن از پا نمي‌ايستاد. اسماعيل ساراني در سال 1375 در درگيري با اشرار در سن 40 سالگي به خيل شهداي اسلام پيوست.

 
فاطمه مرادیان | 16:20 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |

خاطره ای از شهید نقيب الله رضايي
 

[تصویر: 1335895480_4_d685795bc4.jpg]

شهادت


در حال عمليات بوديم و در ديد دشمن قرار داشتيم، به طوري كه هيچ حركتي از چشم آنان پنهان نبود. در آن لحظه هنگام اذان صبح و وقت نماز بود. نقيب‌الله خود را براي خواندن نماز آماده كرد.
گفتم: موقعيت خطرناك است. گفت: در هنگام راز و نیاز با خدا در هر موقعيتي كه باشيم، هيچ ترسي ندارد. بلند شد و نماز خواند و پس از پايان نماز توسط اشرار به شهادت رسيد و در خون سرخ خود غوطه‌ور شد.
 
فاطمه مرادیان | 16:16 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |

خاطره ای از حماسه آفرینی افسر سیستانی با اسلحه 106 در بستان
 

یکی از ساکنان روستاهای شرق بستان می‌گوید: «یک افسر بلند قامت که اهل زابل بود نزد ما آمد. او یک اسلحه 106 همراه خود آورده بود. از من پرسید عراقیها کجا هستند. گفتم آن سوی رودخانه در حال زدن پل برای آمدن به این طرف هستند. شجاعت و قدرت آن افسر زابلی در حرکات و گفتار و نگاهش نمایان بود. در کنار ساحل رودخانه به ارزیابی تانک‌های دشمن پرداخت ما هم از خانه‌ها و پناهگاه‌های خود بیرون آمدیم تا چگونگی نبرد این دلاور زابلی را ببینیم. او می‌گفت: من برای مردن آمده‌ام، تسلیم در برابر دشمن مرگبارتر از خود مرگ است. ساعت 11 و 15 دقیقه روز سوم مهرماه 1359 بود. جنگ این افسر دلیر با توپ 106 با تانک‌های عراقی آغاز شد. تانکها را یکی پس از دیگری به آتش می‌کشاند. گویا نه تنها یک تن بلکه یک لشکر بود. سه تانک عراقی منفجر شدند.

45 دقیقه جنگ بین آن افسر زابلی و تانک‌های دشمن ادامه داشت. سرانجام در ساعت 12 ظهر یکی از موشکها به جیپ افسر زابلی برخورد کرد و اسلحه 106 منفجر شد. در همین حال آن افسر شجاعانه به شهادت رسید.»
 
فاطمه مرادیان | 16:14 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
بدون شرح ... نوجوانان قديم !


 

با سلام و درود ....

ديدن اين كليپ رو به دوستان توصيه مي كنم ... درسته مربوط به شهداي سيستان نميشه ... ولي ... باشه كه خودتون ببينيد .

[تصویر: 1314194912_785_1d7a73fce6.JPG]

كليپ با حجم 18 مگابايت
دانلود با فرمت wmv

[تصویر: 1315823486_1_626b78d4e0.png]
از يك سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند ... و از ديگر سو بايد بمانيم تا آينده شهيد نشود
*********************************

فاطمه مرادیان | 16:11 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
شهید علیرضا ریگی
در این عکس ها شهید بزرگوار 15 سال داشته اند

اولین نفر از سمت راست (شهید علیرضا ریگی)

[تصویر: 1316105282_4_be4916ed07.jpg]


[تصویر: 1316105886_4_3ef9a68464.jpg]



ای شهیدان ، عشق مدیون شماست / هرچه ما داریم از خون شماست

ای شقایق ها و ای آلاله ها / دیدگانم دشت مفتون شماست


شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند…!!!

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم، غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند…
فاطمه مرادیان | 16:7 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
سوگنامه

سوگنامه ی شهید حسین عالی در رثای دوستش، شهید یوسف الهی
 

ای شهید یوسف الهی برخیز که محراب نماز در انتظار سلام توست. برخیز و نماز عشق را تمام کن نمازی که در نیمه را آن را بدون سلام گذاشتی و به سوی معشوقتت پرکشیدی. زیرا این نمازی که تو بدون سلام گذاشتی فرشتگان الهی مأموریت یافتند و تمام کردند و بر این تمام کردن نماز مغرور گشته و افتخار کردند ... با ما نیز بگوئید ای شهیدان تا در راه شما قدم برداریم و به جوار شما بیایم. شما مؤذن کدامین مکتبید که در چشمان شما نور ایمان و در نگاه هایتان انتظار شهادت جلوه گر بود. با ما بگوئید ای لاله های سرخ، ای آزادگان و ای وارستگان ، ای رهروان حسینی ای، راهیان کوی دوست که شما را سوی کدام ستاره خوانده است و چه کرده اید تا به او رسیده اید و همیشه سخن از عروج و پرواز بر لب دارید. دست ما را بگیرید و به آن سو راهنمائی کنید و در این دنیا تنها نگذارید. آری دوستان در سوگ شما مسئولیت زندگی برایمان مشکل شد و به هر کجای این دنیا نگاه می کنیم روح مقدس شما نظاره گر افعال ماست مبارک باد برشما چنین عروجی! خدایا مرا هرچه زودتر به دوستانم برسان.

فاطمه مرادیان | 16:3 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
یادگاری های بجا مانده از سردار شهید حسینعلی عالی

مناجات


خداوندا تو خوب مي‌داني که امام مظلوممان اين مظلوم که مظلوميت را از جدش حسين (ع) به ارث برده اين رهبر غريبمان فرموده‌اند،‌ که در جنگ تحميلي فرمانده کل قوا حضرت بقيه‌الله (عج) است،‌ من نيز بنا به وظيفه در سنگر آمده‌ام. خداوندا مي‌خواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم، و تا آخرين قطره خون راه آنها را ادامه دهم، مي‌خواهم همچون دوستانم به سوسوي آن ستاره‌اي که نور اميد به من بخشيده پر بکشم.... خدايا تمامي اعضاي خانواده‌ام را بيامرز و حق پدر و مادرم را به جلالت خودت از گردنم با کرامت عطا فرما.... خداوندا مرا از اين دنيا دورم کن، دورم کن، با مرگ روبرويم کن،‌ الهي آمين.... خداوندا در اين دوران انسان‌ها چگونه فکر مي‌کنند،‌ چه مي‌بينند، چه مي‌کنند آيا کساني که در پشت ميزهاي رياست و مقامهاي دنيوي خود را مي‌بينند اين فکر را نمي‌کنند که قبل از آنها کساني ديگر بوده‌اند که اينها جانشين آنها شده‌اند و آيا فکر نمي‌کنند که روزي خواهند مرد؟ خداوندا من نه بهشت مي‌خواهم نه شهادت. من ولايت مي‌خواهم! ولايت مولا علي (ع) مرا به ولايت مولاي علي بميران و آن جناب را در شب اول قبر به فريادرسي من برسان، خدايا ما را از دوستان حسين (ع) قرار داده تا در آخرت از کساني باشيم،‌ که با خون، حسين (ع) را ياري نموده‌اند، و در راهي که حسين (ع) شهيد شده است، کشته شده باشند، خداوندا اگر ره‌ گم‌کرده‌ام رهنما مي‌جويم، اگر در اين راه نتوانستم دوست و آشنا و هم‌قلب پيدا کنم تو را مي‌جويم، زيرا مي‌دانم که تمامي دوستي‌‌هاي دنيا فقط و فقط چند صباحي بيشتر نيست و آنچه باقي مي‌ماند دوستي با توست، آنچه براي انسان باقي مي‌ماند نامي نيکوست و آنچه به درد مي‌خورد، توشه و هزينه سفري است که من عاصي تاکنون آن را از دست داده‌ام و با اعمال خود که اکنون درک کرده‌ام که براي سرانجام کارم به درد نمي‌خورد زيرا ممکن است، (حتماً) رضايت غير از تو نيز در آن دخالت داشته باشد، و اين کارها به جز ريا چيزي نبوده است.
بنده ذليل و بيچاره خداوند بنده فاني حسينعلي عالي
[تصویر: 1319788490_4_fca43d27c4.jpg]
چه جوابی داریم به خون این نوجوان بدهیم؟

نوجوان شجاع زابلی بر روی سیم خاردارها خوابید
شب عملیات کربلای 5 وقتی وارد آب شدیم ماه کاملا بالا بود .
به سمت خاکریز عراقیها حرکت کردیم . حاج قاسم (سردار سلیمانی ) با دوربین دید در شب بچه ها را نگاه می کرد می گفت : « دلهره عجیبی پیدا کردم , چون آسمان مهتابی بود و من از شروع کار تا نزدیک دشمن شما را می دیدم و مرتب متوسل به حضرت زهرا (س ) می شدم که عملیات لو نرود. »

ما وسطهای آب بودیم که دشمن دو تا خمپاره ایذایی شلیک کرد. بچه ها مشغول ذکر و پیشروی بودند . به پشت موانع که رسیدیم با 100متر سیم خاردار فرشی مواجه شدیم .
به تخریب چی گفتم سیم ها را بچین , با اولین چیدن , منور هشدار دهنده را شلیک کردند.
وقت بسیار تنگ بود در این میان شهید « حسین عالی » نوجوان شجاع زابلی بر روی سیم خاردارها خوابید و بچه ها از روی او عبور کردند و خط دشمن را شکستند.
حسین عالی در همانجا به شهادت رسید.


عکس شهدا را میبینیم

عکس شهدا عمل میکنیم

 


ادامه مطلب
فاطمه مرادیان | 15:54 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
سفرنامه ابن السبیل

سفرنامه ابن السبیل!!
 

جزینک نام روستایی از توابع شهرستان زابل است با جمعیتی کم و کشتزارهایی آباد که نشان از همت بلند مردم این خطه دارد.

هدف بچه های بسیج دانشگاه زیارت عاشورایی دیگر بود و مقصد گلزار شهدای جزینک، گلزاری که گل سرسبدش شهید سرفراز سیستان، حاج قاسم میرحسینی است...

اتوبوس ها حرکت می کنند و تا می آیم چیزی بنویسم می رسیم. بس که راه کوتاه است...نه...نه...معلم انشامان همیشه می گفت، برای اینکه انشایی خوب بنویسید باید چشمی بینا و گوشی شنوا داشته باشید...آهان. خیلی چیزها از مسیر دارد یادم می آید که بنویسم! مثلا راننده گیر داده بود به خاطرات جبهه اش. به رفیق اصفهانی ام می گفت، از شجاع ترین بچه های جنگ بچه های نجف آباد اصفهان بودند و... دست آخر با لهجه گرم زابلی می گوید چهره های شما ها را که می بینم یاد آن روزها و جوانی خودم می افتم... رفیقم نیز به او می گوید بسیجی پیر و جوان ندارد...

بگذار بیشتر به یاد بیاورم از آنچه دیدم...آهان. صندلی جلوی من پر بود از بسته های ساندیس که همراه همیشگی بسیجی های تشنه است؛ درست مثل قمقمه هایی که بسیجی های لشکر 41ثار الله در نبرد با دشمن به کمر داشتند و هر بار که یک قلپ از آب آن می خوردند زیر لب زمزمه می کردند "سلام بر لب تشنه حسین"...من که برای ساندیس نرفته بودم(!) اما بر این امر به طور شدت واقفم که ساندیس بدون کیک اصلا ثواب ندارد!

همین طور که اتوبوس وارد قبرستان می شود، حس هنری من گل می کند و از داخل صندلی یک عکس از گنبد فیروزه ای وسط قبرستان می گیرم؛ مکانی که برای اموات حکم بالاشهر را دارد و مرفهین بی دردش شهدایند!

[تصویر: 1336451809_647_db70088d0c.jpg]

روی مزار شهید نوشته" شهید حاج قاسم میر حسینی، قائم مقام لشکر 41 ثارالله..." من بزرگی این شهید را تنها از خواندن سمتش از روی سنگ مزارش می فهمم ولی بی شک ارزش قائم مقام و آرام جان حاج قاسم سلیمانی، بالاتر از این حرفهاست که آقامان امام خامنه ای در وصفش می فرماید:

"شهید حاج قاسم میر حسینی، که از سرداران لشکر41 ثارالله می باشد در میدان نبرد، در هنگام دفاع از آن شخصیتهای استثنایی وجالب است که من مردم سیستان را اینجور شناختم

[تصویر: 1336452504_647_83cfe88b17.jpg]

و به راستی که خورشید خجل بود از شعاع نور شهید...



[تصویر: 1336452731_647_ae3ab575c8.jpg]

در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . . کوروش کبیر

ای سجستان ، ای سکستان ، نیمروز *** روشنایی چشم ایرانی هنوز

نام تو آوازه ها افراخته ***دفتر شهنامه ها را ساخته

غم مخور گر چند روزی آب تو *** قطع گشت و شد پریشان خواب تو

بار دیگر جشن گندم میرسد *** جشن مردم ، روز مردم میرسد.
فاطمه مرادیان | 15:53 - پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
توسل به حضرت زهرا (س)

السلام علیک یافاطمه الزهرا(س)

خاطره ای  به نقل ازشهید عبدالحسین برونسی :

 توی یکی از عملیات ها کار گره خورده بود، حجم آتش دشمن سنگین بود. شاید همین باعث شد تا تمام گردان کپ کنند. هرچه از بچه ها خواستم بلند شوند، فایده نداشت. انگار چسبیده بودند به زمین.

لحظه ها لحظه های حساسی بود. اگر معطل می کردیم، ممکن بود بچه ها توی محورهای دیگر هم موفق نشوند. متوسل شدم به بی بی دوعالم سلام الله علیها. با تمام وجود از حضرت خواستم کمکم کنند.

در آن تاریکی شب، و در آن بی چارگی محض، یک دفعه فکری به ذهنم افتاد. رو کردم به بچه ها ، با ناراحتی گفتم: فقط یک آرپی جی زن از بین شما بلند شه با من بیاد، دیگه هیچ کدومتون رو نمی خوام.

یکی از آرپی جی زن ها بلند شد. محکم و قاطع گفت: من میام.

به چند لحظه نکشید، یکی دیگر مصمم تر از او بلند شد، وپشت بندش یکی دیگر. تا آمدم به خودم بیایم، تمام گردان بلند شده بودند...

«ساکنان ملک اعظم2 /ص70»

فاطمه مرادیان | 21:38 - پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
قطعه برگزيده نخستين جشنواره شعر دفاع مقدس

بسم رب الشهداء والصدیقین

به سيل اشك بايد شست راه كاروان را
هنوز از جبهه مي‌آرند تابوت جوان‌ها را

كدامين كاروان آهنگ يوسف با خودش دارد
غم ابرو كمانان مي‌نوازد قد كمان‌ها را

نه پيراهن به تن مانده نه بوي پيرهن مانده
امان از اين چنين داغي كه مي‌برد امان‌ها را

به ما با چشم و ابرو گفته بودند از چنين روزي
ولي باور نمي‌كرديم اين خط و نشان‌ها را

به دنبال جوان خوش قد و بالاي خود بودند
هماناني كه با خود مي‌بردند اين استخوان‌ها را

اگر دريا نمي‌گنجد به كوزه با چه اعجازي
ميان چفيه پيچيدند جسم پهلوان‌ها را

به ما گفتند يوسف‌ها به كنعان باز مي‌گردند
ندانستيم با تابوت مي‌آرند آنها را

به روي شانه لرزان مردم يك به يك رفتند
خدا از شانه مردم نگيرد اين تكان‌ها را

"ميلاد عرفاني‌نژاد"

[ سه شنبه چهاردهم دی 1389 ] [ 21:26 ] [ شوق شهادت ] [ آرشیو نظرات ]
فاطمه مرادیان | 21:37 - پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
زندگی نامه سردار شهید حاج مهدی زین الدین
فاطمه مرادیان | 21:34 - پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
زندگی نامه سید اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی
فاطمه مرادیان | 21:30 - پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
وصیت نامه سردارشهید سید کمال فاضل

انسان به دليل به سوي خدا باز مي گردد كه از خدا همه ما در حال حركت بسوي خدا هستيم ،چرا ما اين را درك نمي كنيم واضح است ،زيرا ماخود رااز خدا نمي دانيم مي گوييم ما كجا و خدا كجا ،در حاليكه نمي توانيم بفهميم كه انسان ظهور اوست .
خدايا مرا در راهت ثابت قدم بدار خدايا هدايتم كن زيرا مي دانم كه گمراهي چه بلاي خطر ناكي است خدايا مرااز بلاي غرور و خود خواهي نجات بده تا حقايق وجود راببينم و جمال زيبايي تو را مشاهده كنم .خدايا من كوچكم و ضعيفم و ناچيزم ،پركاهي هستم مقابل طوفانهاي هستم به من ديده اي عبرت بين ده تا ناچيزي خود را ببينم و عظمت و جلال ترا براستي بفهم .خدايا خوش دارم گمنام و تنها باشم كه در غوغاي كشمكشهاي پوچ مدفون نشوم .خدايا دردمندم ،روحم از شدت درد مي سوزد قلبم مي خروشد احساسم شعله مي كشد و بندبند وجودم از شدت صيحه مي كشد و مرادربستر مرگ آسايش بخش خسته شده ام ،دل شكسته ام ،ديگر ارزشي ندارم احساس مي كنم در اين دنيا ديگر جاي من نيست با همه وداع مي كنم و مي خواهم فقط با خداي خود تنها باشم خدايا بسوي تو مي آيم از عالميان مي گريزم ،ت. مرا در جوار رحمت خود سكني ده .
با درود و سلام بر ساحت مقدس امام زمان (ع)و درود و سلام بر نائب بر حقش امام امت و درود و سلام روان پاك شهداء صدر اسلام تاكنون و درود وسلام بر شما امت حزب ا...و هميشه در صحنه ،همه ما مي دانيم كه فرزند امانتي است نزد پدر و مادر ،انسانها همه امانتي هستند در اين دنيا ،همه دير يا زود به صاحبش بر مي گردد ،چه بهتر كه انسان با دست خودش اين امانت را به صاحب اصلي اش بدهد .شما اي پدر و مادر شهداء خوب تكليف الهي خود را انجام داديد و فرزنداني در دامان پاك خوتان پرورانديد و چون ابراهيم اسماعيلهايتان را روانه قربانگاه كرديد و گفتند خدايا من كه چيزي ندارم كه در راه اسلام و قرآن و جمهوري اسلامي هديه كنم ،اين هديه ناقابل ما را بپذير .
شما اي امت شهيد پرور در همه كارهايتان خدا را در نظر داشته باشيد و يك لحظه از ياد خدا غافل نباشيد و اگر هميشه به ياد خدا باشيم ،خدا بياد ما خواهد بود و در همه كارها و مصيبت ها ما را ياري خواهد كرد ،ببينيد اين دنيا چقدر بي وفا است كه وقتي مي خواهد از دنيا برود هيچ چيز اين دنيا بدرد او نمي خورد امروز كه مرا به خاك مي سپارند مشاهده كنيد كه چيزي با خودم از اين دنيا مي برم فقط چيزي كه به درد انسا مي خورد ،اعمال و كردار او در اين دنيا بوده است شما را به خدا در اين روز كه ديگر من در ميان شما نيستم ،قسم مي دهم زياد دل به دنيا و پست و مقامهاي آن نبنديد اگربه شما مسئوليتي داده مي شود بطور احسن مسئوليت خودتان را انجام بدهيد و مساوات و برابري را رعايت كنيد وبه فكر محرومان بيشتر باشيد امروز پس از گذشت چند سال از انقلاب از خود سوال كنيد كه براي انقلاب چه كرده ايد ؟آيا براستي خون شهيدان را پاس داشته ايد آيا وارثان به حقي براي سفارشهاي آنها بوده ايد ؟برادر و خواهر !نكند خداي ناكرده پست و مقام اين دنيا مادي ما را از خدا دور كند ،خدا ناظر بركارهاي ماست ،دست از اين اختلافها و از اين كشمكشهاي پوچ و توخالي برداريد ،قلب امام را بيشتر از اين به درد نياوريم دست به دست هم بدهيم و اگر تاكنون موفق نشده ايم دين خود را نسبت به   خون شهداي اسلام از جان عزيزتر ادا كنيم با تلاش و كوشش پيگيري به نگهداري از دست آورد هاي انقلاب بكوشيم و زمينه صدور واقعي آن را با عمل صحيحمان فراهم كنيم .انشاءا...
واي برادر ثابت قدم واستوار پيش برو،گمان مبر كه شهيدان مرده اند ،كه شهيد شاهد است و جاودانه شاهدي برظلم ابر جنايتكاراني كه هر روز مردم محروم ستم مي كنند .
و مادر عزيز !چون كوه استوار و ثابت باش جاودانه بمان و از حق خود و فرزندان اين آب و خاك حمايت كن ،هان بيدار باش كه شهادت من ترا از هدف باز نايستاد ،چرا كه هدفمان بسي بالاتر از اينهاست كه در راه آن توجهي نشود ،زينب وار كوله بار مصيبت را بر دوش بكش و رسالت شهيدان را به هر كوي و برزن بانك بزن و برسان .
برادران و خواهران !
شما امام حسين (ع) و زينب را در زندگي الگو قرار دهيد و زمينه را براي انقلاب مهدي )عج(فراهم سازيد و از خداوند مي خواهم كه شما را بر تمام امتحانات الهي موفق دارد چون مبدا امتحان،عمل است و اين دنيا فقط محل امتحان است و هر كس با اعمال خود نتيجه امتحان را در روز قيامت ،مشخص مي كند ،همگي در خظ اسلام بايستيد قدراين رهبر را بدانيد ،چون ما هر چه داريم از اين رهبر داريم ،تا مي توانيد به اين رهبر دعا كنيد ،شبها دو ركعت نماز براي سلامتي امام و براي ظهور امام زمان )عج(بخوانيد ،دعا كمين و توسل بخوانيد و ادعيه ديگر را فراموش نكنيد .
واي پدر و مادر عزيزم !
اگر نتوانستم وظيفه فرزندي خودم را انجام بدهم مرا ببخشيد و اگر از من خطايي سر زده به بزرگواري خودتان عفو و بخشش كنيد و مرا حلال كنيد .
از همه دوستان و كساني كه مرا مي شناسند ،اگر از من بدي ديده اند يا خطايي از من سر زده يا غيبتي از آنها كرده ام ،مرا ببخشند و حلالم كنيد .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
سيد كمال فاضل دهكردي
8/5/1364

فاطمه مرادیان | 21:22 - پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
زندگینامه شهید احمد کاظمی به روایت تصویر
فاطمه مرادیان | 21:21 - پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
شهید مرحمت بالازاده
فاطمه مرادیان | 21:18 - پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
کَلَمح ِ البصر اَو هوَ اَقرَب

هر کس بدون یاد تو در حال زندگیست

ولله

لحظه لحظۀ عمرش شده تباه

فاطمه مرادیان | 17:23 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
آخرین دست نوشته های شهید محرابی پناه

 
فاطمه مرادیان | 17:22 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
آنان که داشتند هوس کرببلا...



               

فاطمه مرادیان | 17:21 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
گمنامی من...

در گمنامی مشترکیم ای شهید !

تو پلاکت را گم کردی و من هویتم را ! می دانی ...

 

فاطمه مرادیان | 17:15 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
سلام ای سرزمین شلمچه

سلام بر تو ای قرار بی قراران ، ای جائیکه نه چندان دور نردبان معراج و ترقی بودی .

سلام بر تو ای نقطه تلاقی عرش با فرش .

سلام بر آن نیمه شب هایت ،

سلام بر آن فضای عارفانه و عاشقانه ای که شب زنده دارانت با ترنم زیبا و ملکوتی الهی العفو ، می آفریدند.

سلام بر نماز شب هایی که در سنگرهای آسمانی تو آغاز میشد و در بهشت خاتمه می یافت.

و باز سلام بر تو ای شلمچه ، ای جبهه عاشقان ، ای تمامیت عرشیان ،

شلمچه تو مانند موج خاموش و درهم شکسته می مانی .

به ساغری که که خالی از شهد لقاء و بند نام شهادت شده است .

به دریایی که در بستر خویش آرام خفته است .

شلمچه جزر و مَدّت کجا رفت ؟

هر گاه بسیجیها در تو نیستند موج شرارهایت در درون تو فرو رفته است

شلمچه جا دارد امروز چفیه ام را بر سر بکشم و اشک حسرت از چشمان ملتهبم جاری کنم و فریاد بکشم...

من جا مانده ام...

 

فاطمه مرادیان | 17:11 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
کربلایی دیگر

 

 

اینجا کربلاست . صدای ما را از کنار علقمه می شنوید.

هم اینک نهری است شرمنده از نهر بودنش.

رودی است که بی صدا می خروشد تا صدای خروشش تشنه کامان کربلا را نیازارد. شاید عطش را فراموشش کنند.

اینجا بازوانی است به خون غلطیده که نشان پیروزی را در سرانگشتانش می بینم .

کمی آن سو تر قتلگاه است. بدنی می بینم بی سر ، اما سرافراز و رگهایی که مهربانانه خاک تشنه را از خون خویش سیراب می کنند و رود را باز هم شرمنده تر می بینم.

اینجا کربلاست ، صدای ما را از کنار فرات می شنوید.

صدای ما را از شلمچه میشنوید. به یادماندنی ترین کربلاهایش کربلای چهار و پنج هستند . همانهایی که "هفتاد و دو تن " های بسیاری را به خود دیدند.اینجا نبرد نیزه و شمشیر نیست. اینجا ستیز تن و تانک است!

قصه ی شبهای یلدای اینجا ، حکایت سرها و نیزه هاست. روایت سرها و موشک هاست .

اینجا سر حسین ها را با خنجر نمی برند . اینجا هر سری را موشکی حواله می کنند .

اینجا اسب ها بر بدن زخم زخم و صدچاک شهدا نمی دوند. اینجا بر بدن هر شهیدی ردی از تانک هاست .

اینجا شلمچه است ، صدای ما را از جوار شهــــــــــدا می شنوید... !

                                                                                                                 (إنشـــاألله)

 

 

 

فاطمه مرادیان | 17:9 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
جز لبخند چیزی نگفت

 

 

 

 امام خامنه ای (روحی فداک): 

زیبایی هایی که آدم در زندگی شهید خرازی می تواند پیدا کند ، نظیرش را شما کجا می توانید پیدا کنید؟! 

 

*راستی راستی فهمیده بود

راستی راستی فهمیده بود که دفاع از انقلاب اسلامی با آن همه دشمن و هیاهوی جهانی ، شوخی بردار نیست . از اول تا آخری که با هم بودیم یک خواب راحت نرفت و یک غذای درست و حسابی نخورد و به یاران خود هم یاد داد که زندگی در شرایط سخت را بپذیرند و تحمل سختی ها را برای دفاع از اسلام از نماز شب خواندن هم لذت بخش تر بدانند. فکرش را بکنید در هوای سرد نیمه شب که سوز زمستانی بیابان خوزستان و حاشیه کارون تا مغز استخوان را می سوزاند ، عزیز دردانه های مردم را بریزد توی رودخانه وآن قدر در میان آن ها بماند تا اذان صبح هم در آید. یادم می آید آن شب که از میان نخل های آخر شهرک دارخوین به طرف سنگر فرماندهی می آمدیم ، اشک می ریخت  و به درگاه خداوند استغاثه می کرد . حاج حسین بهتر از هر کس دیگری قدر بچه های مردم را خوب می دانست و همه وجودش آن خوب های از دنیا رمیده و به خدا پیوسته بود. بچه های لشکر هم به فرمانده خود افتخار می کردند و فرمانش را به جان می خریدند. ( سید علی بنی لوحی ، همرزم شهید حاج حسین خرازی)

 

 

*می فهمی ؟ حرومه !

اولین عید نوروزی بود که در جبهه بودیم . کندن کانال از خط شیر به طرف دشمن تصویب و شور و حال عجیبی ایجاد شده بود. علی نوری که در عملیات فرمانده کل قوا شهید شده بود، مرد با صفایی بود . شعری ساخته بود تا بچه ها بصورت دسته جمعی و در حال دویدن بخوانند و ورحیه بگیرند:

گروه خرازی عازم خط شیره / برای کندن کانال به اونجا میره / این گروه تکه / جبهه شون شهرکه

آن شبی هم که نیروها حرکت کردند تا به خط دشمن بزنند " حسین آقا " داخل کانال ایستاده بود و با یک عشق عجیبی به دوستانش که داشتند بهشتی می شدند نگاه می کرد و اشک می ریخت . یادم می آید چند دقیقه ای به شروع درگیری ، شهید حسن باقری که فرماندهی عملیات را به عهده داشت خیلی محکم به حسین گفت :" حسین جون حرومه اگه یه قدم اون طرف کانال بذاری ، می فهمی؟ حرومه !" همین دستور اشک حسین را درآورده بود.

 

*شعاع نور خورشید

وسط سنگر دراز کشید. از کنار پتویی که به در سنگر آویزان بود شعاع نور خورشید وارد سنگر می شدو به چهره اش می تابید.  حسین به پهلوی راست خوابید و سرش را روی کتف بدون دست قرار داد . حرف حسین به شهادت و عشق به آن کشیده شد .

- من در این عملیات شهید می شوم.

- اگر شهید شدی اسم بچه ات را چی بذارند؟

- مهدی...

... واین 20 ساعت قبل از پرواز بود!

 

*انگار توی آسمان بود

آهی کشید. به سقف سنگر خیره شد و زیر لب چند بار نام مقدس حضرت مهدی روحی له الفداء را زمزمه کرد: " یادت می آید با بچه های چزابه ، توی سوسنگرد دعای عهد می خوندیم ؟ همه آنها رفتند پیش خدای خودشون ، حالا وقت رفتنه . ماندن برای من هم کافیه."

این اولین باری نبود که به یاد یاران اوایل جنگ می افتاد. اما در این چند روز ، همان حسین همیشگی نبود . راه رفتن او هم انگار توی آسمان بود. هوایی شده بود.

 

*تابوت شکست

غوغایی به پا شده بود. فریاد وای حسین کشته شد به آسمان رفت . تابوت توی دست ها جابجا می شد. کم کم بر اثر فشار ، تابوت شکست و گوشه کفن پیدا شد. بسیجی ها توی سر و صورت خود می ردند. پس از چند دقیقه تابوت از هم جدا شد و شهید در بین دست های یاران از راه مانده قرار گرفت .... قیامتی بود.

 

 

 

*بدن پاره پاره حاج حسین!

غروب جمعه ، هشتم اسفند1365، مسجد چهارده معصوم شهرک دارخوین که بیش از ده هزار شهید را در خود دیده است اکنون بدن پاره پاره حاج حسین را به مهمانی پذیرفته است.

محمدرضا تورجی زاده فرمادنده گردان یازهرا(سلام الله علیها) که مداح اهل حال و بااخلاصی بود و چند ماه بعد به شهادت رسید ، گریان می خواند: " خداایافرمانده ما از بین ما رفت.تنهایمان گذاشت.خدایا دیگر صدای او را از پشت بی سیم نمی شنویم.خدایا دیگر تلاوت قرآن او را نمی بینیم. خدایا عجب نعمتی را از ما گرفتی..."

 

منبع: کتاب جز لبخند چیزی نگفت . نوشته سید علی بنی لوحی

 

 جای کابل ها روی پشتم می سوخت. داشتم فکر می کردم "عیب نداره. بلاخره برمی گردی. می ری اصفهان. می ری حاج حسین رو می بینی. سرت رو می گیره لای دستش، توش چشمات نگاه می کنه می خنده، همه این غصه ها یادت می ره…"

***

در را باز کردند، هلش دادند تو. خورد زمین؛ زود بلند شد. حتی برنگشت عراقی ها را نگاه کند. صاف آمد پیش من نشست. زانوهایش را گرفت توی بغلش. زد زیر گریه. گفتم "مگه دفعه اولته کتک می خوری؟" نگاهم کرد. گفت"بزن بکوبشونو دیدی."

گفتم :"خب؟"

گفت :"حاج حسین شهید شده."

 

 

شادی روح ملکوتی حاج حسین خرازی

 فرمانده دلاور لشکر همیشه پیروز امام حسین (علیه السلام)

صلوات + زیارت عاشورا

 

 

 

 

 

فاطمه مرادیان | 17:7 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
سردار عاشورایی

 

 

 

" طبق دستورات ولایت امروز در جامعه انقلاب اسلامی ما دو روند بیشتر نداریم: امامت و امت، امامت و حزب الله والسلام. خط سومی نداریم. در این روند و در این قانون و در این چارچوب، باید اطاعت محض از دستورات ولایت سمبل فکری و عقیدتی و انسجام روحی و معنوی برای یک مؤمن و یک انسان حزب الله باشد و خواهد بود." ( سخنان حاج محمدابراهیم همت قبل از عملیات والفجر در جمع بسیجیان) 
 
 
 
 
 
 
 

لشکریان محمد رسول الله(ص)باکارنامه درخشان از عملیات خیبر به دو کوهه بازگشتند.

اما با پلاکاردهای سیاهی روبه رو شدند که بر درودیوار دوکوهه آویخته شده بود.

لبخند پیروزی عملیات روی لب های رزمنده ها خشکیده بود ودر گوشه چشم ها قطرات اشک منتظر بهانه بودند...

 
آری فرمانده محبوب لشکر27 و سردار خیبر دیگر دربین آنها نبود...

 
 
 
 
 سرودی است خونبار این سرگذشت
سرودی ز مردی که از سر گذشت
 
ز همت که تا با خدا عهد بست
همه عهدهای دگر را شکست
 
ز همت که در جبهه پر می کشید
گه حمله چون رعد سر می رسید...
 
 
هدیه به روح مطهر فرمانده عاشورایی جبهه ها
حاج محمدابراهیم همت
صلوات + زیارت عاشورا 
 
 

فاطمه مرادیان | 17:5 - چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
هم نفس با لاله

 


به نام خدا

کاش می شدموج ها می زد دلـم              درهـوایش اوج ها می زددلـم

کاش می شداین دلم ازخونِ خون             کاش می شدغرق دریای جنون

کاش می شدباردیگر عشــق بود             سرخطِ دفتربنامش مشــق بود

کاش می شد یک معـلّم می شدم             درکلاس درس عالــم می شدم

کاش می شد یک کبوتر می شدم             بال گسـتر هرچه پرپر می شدم


 

کاش من هم می شدم یک سرنوشت        قلب من یک گوشه ازباغ بهشت

آه این لیــلای مجنون مرده است            آه این،آن یاس درخون مرده است

آه ازروزی که عالـــــم برشود              چشــم های یــاس ولاله ترشود

کاش سینه چاک جبهه می شدم              کاش خاکِ پاکِ جبــهه می شدم

زیرپای لاله لایـــــق می شدم             سرمه ی چشم شـقایق می شدم

شوروحالـــم اززبان نالـه هاست           پیشه ی من هم نفس بالاله هاست

یادمان باشد هــماره یاس نیست           کوچه باغ عشـق رااحساس نیست

یـادمان باشد شـقایق زنده است            تالب مرز جـنون باخنـــده است

ازشراب جبـهه هامستم هنـــوز           هم نفس بالاله ها هســتم هنــوز

من خراب چشــم شهــلای توام           من کمــان قدرعـــــنای توام

مانده ام باتک پلاک عاشــــقی             زنــده ام بارازهای رازقـــــی

(جواد   عابدی)

فاطمه مرادیان | 11:10 - دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |

دل نوشته ی شهدا برای امام زمان(عج)

ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج) اینکه نام سربازی و نوکری تو را بر ما نهاده‌اند، مایه افتخار است، ولی از اینکه نمی‌توانم آنچنان که تو می‌خواهی باشم، روحم عذاب می‌کشد.
« شهید ابوالفضل مختاری»

ای مهدی (عج) عزیز فرمانده جبهه‌ها، ای یاور رزمندگان اسلام، به یاریمان بشتاب،و در آخرین لحظات چشمانم را به جمالت منور فرما و از خدا می‌خواهم در هنگام شهادتم، مهدی (عج) حاضر باشد، مهدی جان (عج) در لحظه شهادت سرمان را بردار و در آغوش بگذار که ما جز دامان تو پناهی نداریم.
« شهید احمد (حمید) مهرمحمدی »

مهدی جان تو را به مادرت زهرا (س) و جد بزرگوارت علی‌بن‌ابیطالب (ع) مرا یاری کن که تو واسطه فیض الهی بر ما هستی.
« شهید مسعود تفنگچی »

…مگر می‌شود عاشق امام زمان (عج) این مولا و سرور بود ولی برای دیدن و زیارت او جان نداد، باید دوست فدای دوست گردد، و عاشق فدای معشوق و عابد فدای معبود.
« شهید مهدی زین الدین »

در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند، که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان (عج)، خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد.
« شهید سید مهدی بلادی »

امام زمان چشمان گنهکارم پر از اشک است، چه بسیار اشک ریخته‌ام فریادزده‌ام صدایت کرده‌ام، یابن‌الحسن (عج) گوشه چشمی بر من فکن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا که منتظرم.
« شهید علی دستان »


چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی                                 اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی

 گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی                            عمرم در این قرار به سر شد نیامدی

تا خواستم به جاده ی وصل تو رو کنم                             غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی

در مسجدیم و طاعت این ماه شغل ماست                       بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی

این نفس بد مرام مرا خوار و زار کرد                                   روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی

رسوایی گدای تو از حد گذشته است                                عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی

از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی                               دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی

خسران زده کسی است که از یار غافل است                   بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی

از ما که منفعت نرسیده برای تو                                     هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی

گفتیم لا اقل سر افطار می رسی                                   دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی

فاطمه مرادیان | 11:9 - دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
آخرین نوشته دکتر چمران

 رقص مرگ !

 متن زیر ، آخرین نوشتة دکتر چمران می باشد که چند دقیقه قبل از شهادت آن را نگاشته است .

 

« ای حیات ! با تو وداع می کنم ، با همة مظاهر و جبروتت . ای پاهای من ! می دانم که فداکارید ، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آیید ؛ اما من آرزویی بزرگتر دارم . به قدرت آهنینم محکم باشید. این پیکر کوچک ؛ ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید . دراین لحظات آخر عمر ، آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت ها کرده اید . از شما آرزو می کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه ، ادا کنید . ای دست های من ! قوی و دقیق باشید . ای چشمان من ! تیزبین باشید . ای قلب من ! این لحظات آخرین را تحمل کن . به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همة شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید . من چند لحظة بعد به شما آرامش می دهم ؛ آرامشی ابدی . چه ، این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد »

 


ادامه مطلب
فاطمه مرادیان | 19:53 - یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
حجاب...

چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست...
چادر پیش از آنکه یک حجاب اسلامی باشد یک حجاب ملی است...
چادر بهترین نوع حجاب و نشانه ملی ماست...
"ای پیامبر به زنان و دختران خود و زنان مومن بگو که خویشتن را به جلباب (لباس و روسری که بدن نما نباشه) بپوشند"
سوره احزاب آیه 59 


"خواهرم حجاب مجوز ورود تو به بهشت است. آیا واقعا بهشت را نمی خواهی"
شهید حمید رضا نظام

فاطمه مرادیان | 17:26 - یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
آی خاکی ها...

 

آی خاکی ها...

ندیدم آینه‌ای چون لباس‌خاکی‌ها 
همان قبیله که بودند غرقِ ‌پاکی‌ها
 
به عشق زنده شدن، «عند ربِّهم» بودن 
شده ست حاصل آن‌ها ز سینه چاکی‌ها
 
دلیل غربتشان، اهلِ خاک بودنِ ماست 
نه بی ‌مزار‌ شدن‌ها، نه بی پلاکی‌ها
 
به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند: 
"زمین چقدر حقیر است، آی خاکی‌ها!"

"زمین چقدر حقیر است، آی خاکی‌ها!"

فاطمه مرادیان | 17:24 - یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,
+ |
منوي اصلي
خانه
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
آرشيو وبلاگ
عناوين مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ

بسم رب الشهداء و الصدیقین اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه ... ما فداییان سید علی و خاک پای آقا هستیم ... شهدا هم تاج سر و عزیز دل ما هستند... عکس پروفایلم یه آرزو از ته قلبمه... لبیک به این عمار اقا که دلمو لرزوند... تقدیم به حضرت ماه : نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله من استغفار کردم از نگاه تو نمیدانم اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه ...!

نويسندگان
فاطمه مرادیان
ساير امکانات

RSS

POWERED BY
LoxBlog.COM

لبخندهاي خاكي

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 96
بازدید ماه : 136
بازدید کل : 56015
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



طراح قالب